خدا چی بگم؟ازم گرفتیش؟؟؟؟؟؟؟نگفتم تمام دنیا برا دیگران ولی فقط همین یکی مال من باشه؟؟؟؟؟؟؟خودت میدونی اونم میخواست ولی شوهر لعنتیش نزاشت.....
خدا خودت میدونی میخواد اذیتش کنه پس آخرین خواهشم اینه تمام بلاهای زندگی رو برا من بزار ولی نادیاجونم دلش یه لحظه نلرزه....
خدا چه روزای خوبی باهاش داشتم......مگه چیکار کردم>؟دل کی رو شکوندم؟به کی خندیدم که الان فقط باید گریه کنم؟؟؟؟؟؟خدا چرا باید دلم به در حیاتشون خوش باشه که از دور میبینم؟هروز دره خونشون رد میشم شاید ببینمش ولی نیستش؟
میدونی چی دیوونم میکنه خدا؟؟؟؟؟؟اینکه الان کجاست؟چیکارمیکنه؟به یاد من هست؟؟/بهش به اندازه تمام وجودم اعتماد دارم ولی خدا دلم که اعتماد نمیدونه چیه؟؟؟؟ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دیگه من مطلب نمیزارم و هروز میام سرمیزنم شاید اون برام مطلب بزاره......
(مخصوص نادیا):
دوست دارم عشقم.دره زندگیم تخته کردم و فقط با دستای تو باز میشه.دوست داشتی برگرد و نزاشتنت هم زندگی خودت بکن و زندگی من هم میگذره.....به قطره قطره خون خودت قسم تا آخر عمر بیادتم... راستی واسه کچلت پیام بزاریااااااا(همیشه حرصش در میاوردم بهم میگفت کچل)با خاطراتت زندگی میکنم////////........
کـُـــل ِ دُنیا را هَم کـِﮧ داشتِـﮧ باشــے ..
باز هَم دِلَت میخواهَد...
بَعضــے وَقتها .. فَقَط بَعضــے وَقتها ...
بَراے یـِک لَحظِـﮧ هَم کِـﮧ شُده ...
هَمِـﮧے ِ دُنیاے یــِک نَفَر باشــے!!